آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
حرف نگفته ای دل شدی سنگ صبوری برای همه همیشه شریک دردهایشان بودی و همنشین دل خرابشان همیشه لحظه های تنهایشان با تو تقسیم می شدو بغض های گلو گیرشان با گریه بر شانه های تو جاری می شد ولی کاش می دانستند درد تو کمتر نیست حال تو بهتر نیست... کاش می توانستی فریاد زنی که تنهایی درد دارد و چه سخت است... اما ملالی نیست شاید قسمت این بوده... درد کشیده باشی تا بفهمی حال دلی را که درد امانش را بریده و بفهمی نگفته هایی را که پشت سنگینی یک بغض پنهان مانده خدا یا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمی فهمد چرا که خود می دانی چه سخت است تنهایی نظرات شما عزیزان: سه شنبه 8 مرداد 1398برچسب:, :: 14 :: نويسنده : آدمک
![]() ![]() |